کد مطلب:315057 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

پرتوی از فضایل حضرت علی
اگر چه پیشتر به مناسبت های مختلف، به بعضی از فضایل آن حضرت اشاره شده است، و كسی را یارای غور در این دریای ژرف نیست، ولی به اختصار به فضایل دیگری از آن حضرت می پردازیم:

حسكانی حنفی از اعلام قرن پنجم هجری از مجاهد - كه از بزرگان تابعین و اعلام مفسرین است - نقل می كند كه:

برای علی علیه السلام هفتاد منقبت است كه برای احدی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله مثل آنها نبوده، و هیچ منقبتی برای اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نبوده، مگر آنكه علی علیه السلام با آنها شریك بوده است. [1] .

و از ابن عباس نقل می كند كه در قرآن آیه ی: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات) نیست، مگر این كه علی علیه السلام امیر و شریف آن آیه است.

و از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله مردی نیست، مگر این كه خدا او را عتاب كرده، و علی علیه السلام را جز به خوبی یاد نكرده است. [2] .



[ صفحه 51]



و برای علی علیه السلام هیجده منقبت است، كه اگر یكی از آنها برای مردی از این امت باشد، به آن نجات پیدا می كند، و دوازده منقبت برای اوست كه برای احدی از این امت نبوده است. [3] .

ابن ابی الحدید گفت: از استاد ما، ابوالهذیل سؤال شد: علی علیه السلام نزد خدا مقامش بالاتر است، یا ابابكر؟

گفت: والله! مبارزه ی علی علیه السلام با عمر و در جنگ خندق برابر است با اعمال مهاجرین و انصار و طاعت آنها همگی، تا چه رسد به ابی بكر به تنهایی. [4] .

ابن حجر - كه از متعصبین علمای عامه است - از ابن عباس نقل می كند كه: سیصد آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است. [5] .

عامه و خاصه اتفاق دارند كه:

علی علیه السلام نخستین كسی است كه اسلام آورده، [6] به اسلامی كه تسلیم مطلق در برابر اراده ی خداوند متعال بود، و مسبوق به شرك نبود، (ان الشرك لظلم عظیم) [7] و بدین جهت بجز او كسی از اصحاب به مقتضای (لا ینال عهدی الظالمین) [8] لایق امامت امت نیست.

او نخستین كسی است كه ایمان آورد [9] به ایمانی كه یكی از امتیازاتش این



[ صفحه 52]



است كه عامه از عمر بن خطاب روایت كردند كه گفت: شهادت می دهم بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله كه از او شنیدم كه می گفت: اگر كسی هفت آسمان را در یك كفه بگذارد، و ایمان علی علیه السلام را در كفه ی دیگر، رجحان با ایمان علی علیه السلام است. [10] .

او نخستین كسی است كه نماز خواند [11] . و آیه ی:

(انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون) [12] .

در شأن نماز او نازل شد.

او یگانه وصی است كه شاخص ترین كمالات چهار پیامبر اولوالعزم خدا به ضمیمه ی علم آدم ابوالبشر از وجود او جلوه گر است.

ابن ابی الحدید معتزلی از «مسند» احمد بن حنبل و «صحیح» بیهقی نقل می كند كه:

من أراد أن ینظر الی نوح فی عزمه، و الی آدم فی علمه، و الی ابراهیم فی حلمه، و الی موسی فی فطنته، و الی عیسی فی زهده؛ فلینظر الی علی بن ابی طالب. [13] .

او كسی است كه علمای عامه و خاصه در مقام و منزلت او از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله



[ صفحه 53]



نقل كرده اند كه فرمود:

ان الله تعالی عهد الی عهدا فی علی.

فقلت: یا رب! بینه لی.

فقال: اسمع.

فقلت: سمعت.

فقال: ان علیا رایة الهدی، و امام أولیائی، و نور من أطاعنی، و هو الكلمة التی ألزمتها المتقین، من أحبه أحببنی، و من أبغضه أبغضنی، فبشره بذلك... [14] .

آن هدایتی كه نتیجه ی بعثت تمام انبیای الهی، و ثمره ی تمام كتب آسمانی است، علی علیه السلام رایت آن هدایت است. او علمدار هدایت به صراط مستقیم معرفت و عبادت خداوند متعال است.

علی علیه السلام امام اولیایی است كه خداوند در وصف آنان فرموده است:

(ألا ان أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) [15] .

كسانی كه ترس و حزنی ندارند، به منتهی الآمال خلقت - كه مطلق الكمال و كمال مطلق است - رسیده اند، ماذا وجد من فقدك و ما الذی فقد من وجدك. [16] .

اگر این مقام اولیای خدا است، آیا علی علیه السلام در چه مقامی است كه خداوند متعالی او را امام اولیای خود قرار داده است؟ كسی كه امام اولیای الله است، امام جمیع عباد الله است.



[ صفحه 54]



احدی از دائره ی اطاعت خداوند خارج نیست، و علی علیه السلام نور هر كسی است كه مطیع خداوند است. از این جمله استفاده می شود كه چراغ راه اطاعت خدا، و شمع جمع فرمانبران خدا علی مرتضی علیه السلام است.

متقین كسانی هستند كه خداوند فرمود:

(ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین) [17] .

و درجات قرب خود را بر مدار مراتب تقوی قرار داده و فرمود:

(ان اكرمكم عند الله أتقاكم) [18] .

و تمام متقین را در تمام مراتب ملزم به یك كلمه نموده است، و آن كلمه ی تكوینیه ی خدا، علی بن ابی طالب علیه السلام است. آن هم كلمه ای كه صدق در گفتار و عدل در رفتار به حد تمام و كمال در منطقه و عمل او متجلی شده:

(و تمت كلمت ربك صدقا و عدلا) [19] .

او كسی است كه آن چنان روح او مستغرق در محبت خدا، و اراده ی او، مستهلك در رضای خدا گشته، كه محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا شده است.

آن كسی كه رایت هدی، امام اولیا و كلمة التقوی است، محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا است. كلمة الله العلیا، و اسم الله الأعظم، و مثل الله الأعلی است.

با آن كه حكومت بنی امیه و بنی عباس، با نهایت اختلاف، بر اطفای انوار فضایل آن حضرت، اتفاق كردند، و حسد دشمنان و ترس دوستان هردو مانع اظهار مناقب آن حضرت شد - و به قول امام لغت و ادب و مؤسس علم عروض،



[ صفحه 55]



خلیل بن احمد: فضایل هر كس یا باید به وسیله ی دوست منتشر شود، یا دشمن، دوستان آن حضرت از ترس و دشمنانش از حسد، فضایلش را كتمان كردند، ولی با وجود این، مناقبش این گونه منتشر شد - باز هم كتب تفسیر، حدیث و تاریخ مشحون به مآثر علمی، اخلاقی و عملی اوست، و روایات عامه و خاصه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله - در حدی كه از دستبرد حوادث روزگار باقیمانده - مبین مقاماتی برای آن حضرت است كه عقول از ادراك آنها قاصر است.

آیا اگر حسد دشمنان و ترس دوستان نبود و ظلمت شب تار حكومت بنی امیه و بنی عباس حجاب این آفتاب نمی شد، انوار فضایل او چگونه آفاق را روشن می كرد؟!

آنچه موجب حیرت اهل نظر است، این است كه آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به لحاظ مصلحت از فضایل آن حضرت بیان نكرده، بیش از آن است كه بیان فرموده است.

ابن ابی الحدید از احمد بن حنبل نقل می كند كه در «مسند» از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت كرده كه حضرتش فرمود:

و الذی نفسی بیده! لولا أن تقول طوائف من أمتی فیك ما قالت النصاری فی ابن مریم؛ لقلت الیوم فیك مقاما لا تمر بملأ من المسلمین الا أخذوا التراب من تحت قدمیك للبركة.

قسم به آن كه جانم به دست اوست! اگر نمی گفتند طایفه هایی از امت من درباره ی تو، آنچه نصاری درباره ی ابن مریم گفتند؛ هر آینه می گفتم امروز در شأن تو گفته ای كه مرور نكنی بر جماعتی از مسلمین مگر این كه از خاك زیر پای تو برای تبرك بگیرند. [20] .



[ صفحه 56]



كسی كه گفتنی های فضایل او محیر العقول است، آیا ناگفتنی های فضایل او چه خواهد بود؟!

آنچه مهم است توجه به این نكته است كه: مهم ترین وظیفه ی عقلی و شرعی، شكر منعم است و بالاترین نعمت، نعمت هدایت به معرفت و عبادت رب العالمین است كه وسیله ی حیات ابد و سعادت سرمد است، و جز به تلاوت آیات خدا، تزكیه ی نفس و تعلیم كتاب و حكمت میسر نیست.

و از نعم بی پایانی كه (و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها) [21] ؛ یگانه نعمتی كه خداوند به انعام آن بر مؤمنین منت نهاد، این نعمت است:

(لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة) [22] .

هرچند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مدینه ی آن حكمت است، ولی باب آن مدینه - كه راهی به آن حكمت به جز از آن باب نیست - علی بن ابی طالب علیه السلام است.

كتابی كه خدا فرمود:

(كتاب أنزلناه الیك لتخرج الناس من الظلمات الی النور) [23] .

گذشته از این كه او (و من عنده علم الكتاب) [24] است، به دست توانای او باقی و برقرار ماند.

فتوحات او بود كه بنیان شرك و كفر را منهدم كرد، و جانفشانی های او بود كه جان خاتم پیامبران را - كه جان جهان بود - برای احیای جهانیان به عرفان و ایمان نگهداشت.



[ صفحه 57]



در زمان حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دین خدا را به قیامی كه جبرئیل گفت: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار [25] ، از شر كفار حفظ كرد، و در ممات پیامبر خدا صلی الله علیه و اله به قعودی كه خودش فرمود: صبرت و فی العین قذی و فی الخلق شجی [26] از كید منافقان صیانت نمود.

و عاقبت به خون فرق شكافته ی خود، این شجره ی طیبه را سیراب كرد، و روحی كه جز خدا، قدرت قبض آن را نداشت، به جان آفرین تسلیم نمود.

در «ریاض النضره» از ابی ذر روایت كرده كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

چون سیر داده شد به من، ملكی را دیدم بر سریری از نور نشسته، و یك پای او در مشرق، و پای دیگرش در مغرب، و مقابل او لوحی بود، در آن نظر می كرد، و همه ی دنیا بین دو دیده ی او، و خلق بین دو زانوی او، دست او به مشرق و مغرب می رسید. به جبرئیل گفتم: این كیست؟

گفت: این عزرائیل است.

به او سلام كردم.

گفت: و علیك السلام یا احمد!

از علی علیه السلام سؤال كرد.

گفتم: آیا پسرعمویم علی علیه السلام را می شناسی؟

گفت: چگونه نشناسم، و حال آنكه خداوند قبض ارواح خلایق را به من واگذاشته، به جز روح تو، و روح پسر عم تو علی بن ابی طالب علیهماالسلام، كه خدا آن دو را به مشیت خود قبض می كند. [27] .



[ صفحه 58]



نه تنها انسانیت رهین منت او در هدایت به صراط مستقیم سعادت است؛ بلكه وجود نوع انسان، طفیل فرد كامل است، و چون انسانیت انسان به عقل است كه:

دعامة الانسان العقل [28] ؛

ستون انسان عقل است.

انسان كامل كسی است كه عقل كل و كل العقل است، و این مقام منیع خاتمیت است.

و به فرموده ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله كه: «علی منی و أنا من علی». [29] ثابت می شود كه علی علیه السلام بدر تمامی است كه اشعه ی خورشید آسمان رسالت به وسیله ی او منتشر می شود، و انوار فیوضات فیاض علی الاطلاق در منظومه ی هستی، توسط خورشید و ماه این منظومه، كه خاتم و خلیفه ی خاتم است، آفاق و انفس را منور می كند.

شكر هر نعمتی متناسب با ارزش آن نعمت است، و نعمت خلقت انسان نعمتی است كه خدا فرمود:

(ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارك الله أحسن الخالقین)

و نعمت هدایت انسان، نعمتی است كه خداوند فرمود:

(فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون)، [30] (فمن تبع هدای فلا یضل و لا یشقی)، [31] .



[ صفحه 59]



و یگانه گوهری است كه در ام الكتاب، در هر نماز، منتهی الآمال تمام بندگان خدا است:

(اهدنا الصراط المستقیم - صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین) [32] .

هم چنان كه شكر منعم به این دو نعمت متعسر است، شكر واسطه ی آن دو نعمت هم - چنان كه شایسته است - میسر نیست؛ و لكن به حكم عقل و شرع احدی، از میسور، معذور نیست.

نه حقی مانند حق امیرالمؤمنین علیه السلام ضایع شده كه: «و لم أرمثله حقا اضیعا» [33] ، و نه به ذی حقی مانند آن حضرت ظلم شده كه: «السلام علیك یا ولی الله أنت أول مظلوم» [34] .

امید است روز بیست و یكم ماه مبارك رمضان كه روز شهادت آن حضرت است، به شكرانه ی نعم بی حد و حصری كه به وسیله ی او نصیب ما شده، آنچه در توان داریم در اقامه ی شعائر و شهادت آن حضرت، انجام دهیم.

در عظمت آن شهید و آن شهادت همین بس كه عایشه گفت: دیدم كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را در آغوش گرفت و بوسید، و فرمود: بأبی الوحید الشهید. [35] .

كسی كه در شهادت او به روایات عامه و خاصه، خون از زمین جوشید، آیا



[ صفحه 60]



وظیفه ی مسلمانان در این مصیبت عظمی چیست؟

ابن شهاب گوید: وارد دمشق شدم، نزد عبدالملك رفتم، كه بر او سلام كنم.

گفت: یابن شهاب! آیا می دانی در بیت المقدس صبح روز قتل علی علیه السلام چه اتفاقی افتاد؟

گفتم: بله.

گفت: بیا، از پشت سر مردم، آمدم پشت قبه، پس رو به من كرد و گفت: روز قتل علی علیه السلام چه شد؟

گفتم: هیچ سنگی از بیت المقدس برداشته نشد، مگر آن كه زیر آن سنگ خون بود.

گفت: كسی باقی نمانده كه این را بداند، به غیر از من و تو، احدی از تو این واقعه را نشنود.

ابن شهاب گوید: تا وفات عبدالملك، این واقعه را به كسی نقل نكردم. [36] .

اگر عكس العمل كوه در نزول كلام الله صامت آن چنان است كه فرمود:

(لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلك الأمثال نضربها للناس لعلهم یتفكرون) [37] .

عجب نیست اگر كلام الله ناطق با فرق شكافته بر زمین بیفتد، خون از زمین بجوشد!

تأثر عالم ملك در شهادت او این چنین است، آیا انعكاس آن مصیبت در ملكوت چگونه است؟



[ صفحه 61]



نمونه ای از انقلاب ملأ اعلا ندای جبرئیل بین آسمان و زمین بود، كه هر كس بیدار بود، آن ندا را شنید:

تهدمت و الله! أركان الهدی، و انطمست و الله! نجوم السماء و أعلام التقی، و انفصمت و الله! العروة الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی، قتل و الله! سید الأوصیاء، قتله أشقی الاشقیاء. [38] .

صدوق در «امالی» و «عیون» روایت می كند: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطبه ای در فضیلت ماه رمضان بیان فرمود.

گفتم: یا رسول الله! افضل اعمال در این ماه چیست؟

فرمود: ورع از آنچه خدا حرام كرده.

بعد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گریه كرد.

گفتم: یا رسول الله! چه چیز تو را می گریاند؟

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یا علی! أبكی لما یستحل منك فی هذا الشهر.

گویا می بینم تو را كه برای پروردگارت نماز به جا می آوری، و شقی ترین از اولین و آخرین ضربتی بر فرق تو می زند، كه محاسنت به خون خضاب می شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: گفتم: یا رسول الله! آیا با سلامت دینم خواهد بود؟

فرمود: در سلامت از دین توست.

بعد فرمود:

یا علی! كسی كه تو را بكشد، مرا كشته، كسی كه بغض تو را داشته باشد، بغض مرا داشته، كسی كه تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا



[ صفحه 62]



گفته، چون تو از من، مانند خود من هستی، روح تو از روح من، و طینت تو از طینت من است. خداوند تبارك و تعالی من و تو را آفرید، و من و تو را انتخاب نمود، مرا برای نبوت اختیار كرد، و تو را برای امامت. هر كس منكر امامت تو شود، منكر نبوت من شده.

یا علی! تو وصی من، پدر فرزندان من، همسر من، و خلیفه ی من بر امت من در حیات من و بعد از موت من هستی. امر تو امر من، نهی تو نهی من است. قسم به كسی كه مرا به نبوت مبعوث كرد، و مرا بهترین آفریدگان قرار داد! تو حجت خدا بر خلق او، امین خدا بر سر او و خلیفه ی خدا بر بندگان او هستی. [39] .

و عمده ی مضامین این حدیث شریف در روایات عامه موجود است، مانند این كه:

تو وصی من هستی. [40] .

ذریه ی هر پیامبری در صلب اوست، و ذریه ی آن حضرت در صلب علی علیه السلام است. [41] .

كسی كه بغض علی علیه السلام را داشته باشد، بغض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دارد. [42] .

كسی كه علی علیه السلام را سب كند و ناسزا بگوید، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را ناسزا گفته



[ صفحه 63]



است. [43] .

قاتل علی علیه السلام شقی ترین مردمان است. [44] .

طینت علی علیه السلام از طینت پیامبر، و علی و پیامبر از شجره ی واحده هستند. [45] .

خدا از اهل زمین دو مرد برگزید: نبی و علی. [46] .

به علی علیه السلام فرمود: تو از من هستی و من از توام، و علی از من است و من از علی هستم. [47] .

علی علیه السلام نزد من مانند نفس من است. [48] .

حضرتش فرمود:

ان هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیكم فاسمعوا له و أطیعوا. [49] .

كسی كه نفس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از او، او از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، قتل او، قتل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و روز شهادت او، روز شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و عزای او عزای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.



[ صفحه 64]



و هر كس از امت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله - چه شیعه و چه سنی - به مقتضای كتاب و سنت كه علی علیه السلام نفس پیامبر است، باید در آن روز، عزادار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد.

مصیبتی كه برحسب روایات عامه و خاصه، قبل از وقوع آن، خاتم پیامبران بر آن گریه نمود، و تصور آن مصیبت قلب خاتم را - كه قلب عالم امكان است - شكسته، آیا بعد از وقوع آن مصیبت، وظیفه ی هر مسلمانی چیست؟

مصیبتی كه اشرف كائنات قبل از وقوع بر آن اشك ریخته، اگر چشم روزگار بر آن مصیبت خون گریه كند، جا دارد.

ابن اثیر در «اسد الغابه» از عمرو ذی مر روایت می كند:

هنگامی كه ضربت به علی علیه السلام اصابت كرد، بر آن حضرت وارد شدم، عصابه (و دستمالی) به سر بسته بود، گفتم: یا امیرالمؤمنین! جای ضربت را به من نشان بده.

چون عصابه را باز كرد، گفتم: چیزی نیست، خدشه ای است.

فرمود: من از شما جدا می شوم.

من گریه كردم. فرمود: ساكت باش، اگر آنچه را من می بینم تو ببینی، گریه نمی كنی.

گفتم: یا امیرالمؤمنین! چه می بینی؟

فرمود: این وفود ملائكه و پیامبرانند، و این محمد صلی الله علیه و آله است، می گوید: بشارت باد تو را، یا علی! كه آنچه مصیر تو به سوی اوست، بهتر از آن است كه در آن هستی. [50] .

آفتاب آسمان نبوت، و ستارگان رسالت و وصایت به استقبال ماهی آمده بودند، كه در ماه خدا، شب نزول كلام خدا، با اثر هزار ضربت بر بدنش در راه



[ صفحه 65]



خدا، و با اثر دو ضربت بر سرش، آماده ی عروج اعلا بود.

قابض روح او خدا، و شاهد آن قبض روح تمام انبیا و مرسلین و اوصیا و ملائكه ی مقربین و شهدا و صدیقین و عباد الله الصالحین بود.

روحی كه كمترین غبار هوس و هوی بر آن آینه ی تمام نمای اسمای حسنای خدا ننشست، و با علم و عرفان، اسلام و ایمان و اخلاق و اعمالی به عالم بقا رفت، كه روز قیامت میزان علم، ایمان، اخلاق و اعمال اولیای خدا است و هنگامی كه در بهشت وارد شود، آن چنان كه ستاره ی صبح بر اهل دنیا می درخشد، او برای اهل بهشت نورافشانی می كند.

و علی مثله فلیبك الباكون، و ایاه فلیندب النادبون، و انا لله و انا الیه راجعون. [51] .


[1] شواهد التنزيل ج 1 ص 17.

[2] شواهد التنزيل ج 1، ص 21.

[3] شواهد التنزيل ج 1 ص 16.

[4] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 19 ص 60.

[5] الصواعق المحرقه ص 126، تاريخ بغداد ج 6 ص 219، تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 364، ينابيع الموده ج 1 ص 373 و ج 2 ص 406 و مصادر ديگر عامه.

[6] فضائل الصحابه ص 13، مسند احمد، ج 1 ص 331 و ج 4 ص 368، المستدرك علي الصحيحين، ج 3 ص 136 اين حديث را ذهبي در تلخيص تصحيح كرده است، و ص 465 و ص 500.

[7] سوره لقمان آيه 13.

[8] سوره بقره آيه 124.

[9] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 133، اين روايت را ذهبي در تلخيص تصحيح كرده است. السنن الكبري بيهقي ج 6 ص 206، مجمع الزوائد ج 9 ص 102.

[10] تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 341، الرياض النضرة ج 2 ص 226، كنزالعمال ج 1 ص 617 و مصادر ديگر عامه. كشف الغمة ج 1 ص 292 كشف اليقين ص 109 امالي طوسي ص 238 و مصادر ديگر خاصه.

[11] مسند احمد ج 1 ص 99 و ص 273 و ج 4 ص 368 و ص 370 سنن ابن ماجه ج 1 ص 44، مجمع الزوائد ج 9 ص 102 الآحاد و المثاني ج 1 ص 148 و 149.

[12] سوره مائده آيه ي 55.

[13] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 9 ص 168 و تاريخ مدينه دمشق ج 42 ص 313 نظم درر السمطين ص 134، شواهد التنزيل ج 1 ص 100 و مصادر ديگر عامه.

[14] حلية الاولياء ج 1 ص 66، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 9 ص 167، نظم درر السمطين، ص 114، تاريخ بغداد ج 14 ص 102، تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 270 و 291 و... ينابيع المودة ج 1 ص 224 و 401 و 485 و مصادر ديگر عامه.

[15] سوره يونس آيه ي 62.

[16] بحارالانوار ج 95 ص 226.

[17] سوره ي بقره آيه ي 2.

[18] سوره ي حجرات آيه ي 13.

[19] سوره ي انعام آيه ي 115.

[20] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 9 ص 4 و ج 9 ص 168 و ج 18 ص 282، مجمع الزوائد ج 9 ص 131، المعجم الكبير ج 1 ص 320 و ج 18 ص 282 و مصادر ديگر عامه.

[21] سوره ي نحل آيه ي 18.

[22] سوره ي آل عمران آيه ي 164.

[23] سوره ي ابراهيم آيه ي 1.

[24] سوره ي رعد آيه ي 43.

[25] رجوع شود به صفحه ي 38 همين كتاب.

[26] علل الشرايع، ج 1 ص 151.

[27] الرياض النضره ج 2 ص 165، جواهر المطالب ج 1 ص 62 ينابيع المودة ج 2 ص 155.

[28] بحارالانوار، ج 1 ص 90.

[29] سنن الترمذي ج 5 ص 300، مصنف ابن ابي شيبه ج 7 ص 504، كتاب السنه ص 552.

[30] سوره ي بقره آيه ي 38.

[31] سوره ي طه آيه ي 123.

[32] سوره ي حمد آيه ي 5 و 6.

[33] مستدرك الوسائل ج 10 ص 389، كنز الفوائد ص 154، مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 229.

[34] كافي ج 4 ص 569.

[35] مجمع الزوائد ج 9 ص 137، مسند ابي يعلي ج 8 ص 55، تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 549 و مصادر ديگر عامه.

[36] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 113، الآحاد و المثاني ج 1 ص 152، نظم درر السمطين ص 148.

[37] سوره ي حشر آيه ي 21.

[38] بحارالانوار ج 42 ص 282.

[39] مجمع الزوائد ج 9 ص 118، مسند ابي يعلي ج 1 ص 427، المعجم الكبير ج 11 ص 61.

[40] ينابيع الموده ج 1 ص 11 و ص 242 و ص 253، مجمع الزوائد ج 9 ص 113، مسند ابي يعلي ج 4 ص 344.

[41] مجمع الزوائد ج 9 ص 172، المعجم الكبير ج 3 ص 44، الجامع الصغير ج 1 ص 262.

[42] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 130 و ص 142 اين روايت با تلخيص تصحيح كرده است، مجمع الزوائد ج 9 ص 108 و ص 131 و ص 132 و... حلية الأولياء ج 1 ص 66.

[43] مسند أحمد ج 6 ص 323، المستدرك علي صحيحين ج 3 ص 121 اين روايت را در تلخيص تصحيح كرده است. مجمع الزوائد ج 98 ص 130.

[44] مسند احمد ج 4 ص 263، المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 141، مجمع الزوائد ج 9 ص 136.

[45] تاريخ بغداد ج 1 ص 56، تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 64، ينابيع الموده ج 3 ص 211.

[46] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 129، مجمع الزوائد ج 8 ص 165، المعجم الأوسط ج 6 ص 327.

[47] رجوع شود به صفحه ي 82.

[48] المستدرك علي الصحيحين ج 2 ص 120. اين روايت را در تلخيص تصحيح كرده است. مجمع الزوائد ج 7 ص 110 و ج 9 ص 163، مصنف ابن ابي شيبة ج 7 ص 499 و ج 8 ص 543.

[49] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 13 ص 211. كنز العمال ج 13 ص 114 و ج 13 ص 133، تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 49، تاريخ طبري ج 2 ص 63 و مصادر ديگر عامه.

[50] اسد الغابه ج 4 ص 380، ينابيع الموده ج 2 ص 31. امالي صدوق ص 396.

[51] برگرفته از كتاب «به ياد اول مظلوم روزگار» كه اقتباسي از مقدمه اي در اصول دين و بيانات حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني مدظله العالي است، با اندكي تغيير.